جدول جو
جدول جو

معنی بر زبان گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بر زبان گرفتن
(مُ بَ حَ)
بر زبان افکندن. (آنندراج) :
دشمن ز کینه جویی من صرفه ای نبرد
چون شمع سوخت هرکه مرا بر زبان گرفت.
سالک (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
بر زبان گذشتن. گفته شدن. بر لفظ رفتن:
چندان دعای جان تو گوییم کز ملال
بیخواست بر زبان تو دشنام می رود.
کمال خجند (آنندراج) ، مقام و منزلت دادن:
اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن
پس سخن را باز بالا برد و بر کرسی نشاند.
؟
- بر کرسی نشاندن حرف، از عهدۀ دعوی خودبرآمدن و حرف خود را راست ساختن. (آنندراج). به کرسی نشاندن.
- بر کرسی نشستن، بر کرسی نشاندن، از عهدۀ دعوی برآمدن و حرف خود را راست ساختن و راست شدن. (آنندراج) :
نظر بر پایۀ عرش خموشی میتوان گفتن
سخن هر جا که بر کرسی نشیند بر زمین افتد.
اسد عریان (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ئو لَ)
مرکّب از: ب + زبان + گرفتن، برداشتن بزبان. بزبان آوردن:
چنان گداخت مرا فکر آن دهان و میان
که می توان بزبان چون خبر گرفت مرا.
صائب (از بهار عجم)،
لغت نامه دهخدا